Friday 25 January 2008

دیشب خوابش رو دیدم . روی ایوون اون خونه قدیمی نشسته بود و با نگاه التماس آمیزش ازم کمک می خواست . خیلی از دیدنش خوشحال شدم آخه فکر می کردم
!مرده . چقدر لاغر شده بود
نمی دونم ، زنده ست یا... ؟

Thursday 10 January 2008

سه شنبه شب وقتی سفر پرماجرام به پایان رسید و به تهران پا گذاشتم فکر کردم
!که وارد شهر دیگه ای شده ام ، مثلاً مسکو

Tuesday 1 January 2008

سال جدید میلادی هم شروع شد . چه سالی بود سال قبل ! آخریش همین ترور بی نظیر بوتو؛
....چه دنیای بی رحمی داریم ، بهتره بگم ما انسان ها چقدر بی رحمیم