.بالاخره تموم شد. این دوره فوق لیسانس هم تموم شد و رفت

...حالا نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت

.جنگ جنگ است

.جنگ تلخ است

.چه در فلسطین باشد، چه در چچن، چه در یک کشور دورافتاده افریقایی

.انسان انسان است

.جانش عزیز است

.چه مسلمان فلسطینی باشد، جه مسیحی، چه سیاه افریقایی، و چه یهودی

!ما همه برابریم

!خدا رو شکر که عملش با موفقیت انجام شده و حالش خوبه...ترسیده بودم

این روزا انقدر سرم با نوشتن این پایان نامه گرمه که به هیچ کار دیگه ای

.نمی رسم

!اینو واسه اونایی گفتم که دارن فکر می کنن من چرا کم پیدام

...داره تموم می شه...یه دوره دیگه از زندگیم داره به آخرش می رسه

و من طبق معمول از تموم شدن یک دوره زیاد خوشحال نیستم. عادت کردم به این

.زندگی

:D قابل توجه هم دانشکده ای های گرامی: یه مصاحبه قدیمی با جناب استاد

هنوز هم وقتی از اون مسیر عبور می کنم، برمیگردم به گذشته. هنوز هم با دیدن اون دبستان قدیمی احساس می کنم که همون دختر کوچولویی هستم که تمام راه نمره

.بیستش رو تو دستش می گرفت که تا رسید نمره شو نشون بده

!این روزها رو دوست ندارم. اصلاً روزهای خوبی نیستن

!ای وای! امروز اول نوامبره ؟

وقتی جوری رفتار می کنن که انگار تو اونجا حضور نداری خب لجت می گیره

!دیگه