.دخترک عاشق یک صدا بود . دخترک عاشق یک عکس بود
دخترک ساعتها به عکس خیره می شد ، به صدا گوش می کرد و غرق رویاهاش
.می شد
.دخترک دو دوست داشت
.یه صدا ، یه عکس ، دو دوست دنیای دخترک بودن
...یه شب خوابی دید ، خواب یک سیب ، یه سیب سبز
.سالها گذشتن ، پشت سر هم و تندتند ، سالهایی پر اتفاقات عجیب
.حالا دخترک بزرگ شده
.کاش می تونست به گذشته برگرده . برگرده و جلوی تمام اتفاقات بد رو بگیره
کاش می تونست جلوی تقدیر رو بگیره و با دستای خودش یه سرنوشت خوب
.برای همه بنویسه
!کاش هیچ وقت خواب سیب نمی دید