این روزا انقدر سرم با نوشتن این پایان نامه گرمه که به هیچ کار دیگه ای
.نمی رسم
!اینو واسه اونایی گفتم که دارن فکر می کنن من چرا کم پیدام
...داره تموم می شه...یه دوره دیگه از زندگیم داره به آخرش می رسه
و من طبق معمول از تموم شدن یک دوره زیاد خوشحال نیستم. عادت کردم به این
.زندگی
:D قابل توجه هم دانشکده ای های گرامی: یه مصاحبه قدیمی با جناب استاد
3 comments:
به سلامنی ان شاءالله
آره دیگه یه پایان بعد یه آغاز
و تو در عبور؟؟؟؟
سلام سحر جونم! خوبي؟
مي دونم كه گرفتاري...هرچند دلم خيلي برات تنگ شده!
راستي من سيم كارتم سوخت و همه شماره هامو از دست دادم. يه اس ام اسي چيزي بده بهم كه دوباره ذخيره ات كنم!
يا علي
ضمنا به پايان دوره فكر نكن! مطمئن باش اينقدر راه نرفته و كار نكرده داري كه تا آخر عمر سرت گرم و شلوغه عزيزم...
Post a Comment