Sunday, 30 November 2008

این روزا انقدر سرم با نوشتن این پایان نامه گرمه که به هیچ کار دیگه ای
.نمی رسم
!اینو واسه اونایی گفتم که دارن فکر می کنن من چرا کم پیدام
...داره تموم می شه...یه دوره دیگه از زندگیم داره به آخرش می رسه
و من طبق معمول از تموم شدن یک دوره زیاد خوشحال نیستم. عادت کردم به این
.زندگی
:D قابل توجه هم دانشکده ای های گرامی: یه مصاحبه قدیمی با جناب استاد

3 comments:

Anonymous said...

به سلامنی ان شاءالله


آره دیگه یه پایان بعد یه آغاز
و تو در عبور؟؟؟؟

Anonymous said...

سلام سحر جونم! خوبي؟
مي دونم كه گرفتاري...هرچند دلم خيلي برات تنگ شده!
راستي من سيم كارتم سوخت و همه شماره هامو از دست دادم. يه اس ام اسي چيزي بده بهم كه دوباره ذخيره ات كنم!
يا علي

Anonymous said...

ضمنا به پايان دوره فكر نكن! مطمئن باش اينقدر راه نرفته و كار نكرده داري كه تا آخر عمر سرت گرم و شلوغه عزيزم...