Tuesday, 28 April 2009

این روزها روزهای سخت و عجیبی بودن. از اون روز کارت دادن بگیر تا امتحان
.دکترا و بدتر از همه دو روز بعدش
خیلی تلخه که بی گناه متهم بشی...اما در همون لحظات هم این که ببینی اون هایی که باید بهت اطمینان دارن و پشتتن احساس دلگرمی می کنی و این که تا حالا راه
.درستی رو رفته ای

3 comments:

ناتانائيل said...

سلام عزيزم! چطوري؟ بابا دلم خيلي برات تنگ شده! پس بگو درگير امتحان دكترا بودي كه خبري ازت نيست؟ ديگه داشتم نگرانت مي شدم. راستي چي شده؟ حيف كه ديروز كيف منو هم تو دانشگاه با تمام محتوياتش زدن! از موبايلم بگيييييير تا كارتاي بانكي و گواهينامه و ... حالا فعلا خط ندارم.اما به زودي يه كاريش مي كنم تا سر فرصت بتونيم با هم حرف بزنيم. مرقب خودت باش عزيزم.

ناتانائيل said...

سلام عزيزم. كيفم پيدا شد. دزده فقط كيف پولمو برداشته بود با كارت دانشجويي و كارت غذا!! بازم خدا رو شكر. خواستم خبر بدم كه نگران نشي. :-*

elham said...

تلخ تر وقتیه که متهمم بشناسن و دوباره تو رو متهم کنن!!!!

راستی جدیداً کم پست می ذاری؟؟؟؟؟